بزرگان علمی خواف
سرزمین خواف جزو قلمرو ی است که در قرون اولیه اسلام به تصرف مسلمانان درآمد . ورود نظامی و سلطه سیاسی عربها و به طور کلی مسلمانان بر سرزمین خراسان تمام جنبه های زندگی اجتماعی مردم خراسان را تحت تأثیر خود قرار داد . یکی از مهمترین تحولات این دوره رونق حیات علمی مسلمانان می باشد که در واقع سنگ بناو شروع تعلیم و تربیت از گوشه مساجد آغاز شد و در بقیه سرزمینهای اسلامی نیز رواج پیدا کرد . هر چند که اطلاع موثقی در خصوص وضعیت مراکز علمی در خواف وجود ندارد ولی به نظر می رسد که چون مساجد در فرهنگ اسلامی از اهمیت زیادی برخوردار بوده اند و از طرفی از اواسط دوره اسلامی تا دوره قاجار ، سرزمین خواف به لحاظ تقسیمات جغرافیایی سیاسی تابع دو شهر مهم خراسان یعنی نیشابور و هرات بوده است و از طرفی دیگر این دو شهر به لحاظ موقعیت علمی و فرهنگی در طول تاریخ گذشته از شهرهای مهم دنیای اسلام بوده اند به شهرها و آبادیهای تحت تابعه خود تأثیر زیادی داشته اند به نظر می رسدکه ساکنان این خطه ، علم آموزی را به تأثیر پذیری از فرهنگ اسلامی و از همه مهمتر از دو شهر هرات و نیشابور ، در سطح ابتدایی از مساجد آغاز نموده اند و کسانی که علاقه به علم اندوزی و دارای توان مالی بوده اند با توجه به حمایتهای بیش از حدی که حکومتهای محلی خراسان مثل طاهریان ، سامانیان و سلجوقیان از علم و فرهنگ می نموده اند به این شهرها رفته و در مدارس این شهرها تحصیل می کرده اند . خواف تا دوره تیموریان به لحاظ تقسیمات سیاسی تابع نیشابور بوده و لذا تا این زمان مشاهیری که در این دوره به شهرت رسیده و به درجات عالی علمی و سیاسی دست یافته اند با مدارس و مراکز علمی نیشابور ارتباط داشته اند .
ارتباط علمی این خطه ( خواف ) با قطبهای علمی آن زمان آنچنان موقعیت علمی به این سرزمین بخشید که باعث توجه ویژه نظام الملک به این خطه شد تا حدی که جغرافیدانان قرون میانه اسلام هرگاه از این سرزمین یاد می کنند یکی از مهمترین جنبه های اهمیت آن را وضعیت علمی آن ذکر می کنند .
در سال 480 هجری قمری به دستور نظام الملک مدرسه نظامیه ای در خرگرد ساخته شد و به قول پروفسور آندره گوار این مدرسه از قدیمی ترین نوع مدارس چهار ایوانی است که در شرق ایران ساخته شده است . ( کسایی ، 1363 )
مدرسه نظامیه خرگرد تاثیر بسزایی در ارتقاء موقعیت علمی این خطه به جا گذاشت به گونه ای که این موقعیت علمی باعث رونق حیات فکری و سیاسی منطقه گردید . نفوذ رجال خوافی در بدنه قدرت و کسب موقعیتهای ویژه از وزارت و صدارت و حکومت شهرها و نفوذ در دربارها حاکی از موقعیت برتر علمی و سیاسی این منطقه می باشد .و دقیقاً به همین دلیل است که چهار قرن پس از مدرسه نظامیه خرگرد، حاکمان تیموری در شهر هرات احساس نمودند. که موقعیت علمی این منطقه ایجاب می کند که توجه علمی به آن مبذول شود. . لذا می بینیم که به دستور حاکمان تیموری مدرسه غیاثیه خرگرد ساخته می شود که هم اکنون آثار و بقایای آن همچنان باقی است بعد از دوره تیموری حیات علمی و فکری این ناحیه به دلیل در پیش گرفتن سیاستهای ناملایم حاکمان صفوی و بروز نا امنی هایی که عوامل داخلی و خارجی داشت به افول گرایید . همچنین برخورد شاه اسماعیل با عالمان و شاگردان مدرسه غیاثیه خرگرد زمینه را برای افول علمی فراهم نمود. ( زنگنه، 1370) از طرف هجوم ترکان و بعداً ترکمنان روند افول را تشدید نمود. دوره قاجار نیز همچنان این بی توجهی به این سرزمین ادامه پیدا می کند و ما شاهد ویرانی و کندی حیات علمی فرهنگی و اقتصادی این دیار هستیم ولی علیرغم این وضعیت ، وضعیت تعلیم و تربیت در این ناحیه به دو صورت پیگیری می شود اول اینکه تحصیلات مقدماتی را در سیستم مکتب خانه ها که معمولاً چسبیده به مدارس هستند دنبال می شود و دوم اینکه ادامه تحصیل به طریق اسبق و در شهر همجوار یعنی هرات دنبال کرده اند. لازم به ذکر است که در دوران رونق نظامیه و غیاثیه، همچنان تحصیلات مقدماتی در مکتب خانه ها بوده و برای تحصیلات عالی به مدارس رو آورده اند. متون درس این مکتب خانه ها ابتدا روخوانی و یادگیری قرآن و بعد از آن پنج کتاب ، دیوان حافظ، نصاب الصبیان، و بقیه کتب مذهبی بوده است و حتی این روندتا اواخر حکومت پهلوی ادامه داشته که البته با راه اندازی حوزه های علمیه که به نظر می رسد ادامه حیات غیاثیه خرگرد و به نوعی تقلید از شبه قاره هند باشد اوضاع علمی این ناحیه قدری متحول می شود و نهایتاً روی آوری به آموزش و پرورش جدید که البته به دلیل تعصبات در این منطقه گویا مردم در ابتدا به خوبی از مدارس دولتی استقبال نمی کردند تا اینکه در مراحل و سالهای بعد این وضعیت دگرگون شد.
بزرگان علمی خواف
چون میزان فراز و نشیب هر منطقه غالباً به عوامل انسانی متفکر و اندیشمند آن منطقه ارتباط دارد لذا باید بگویم که همزمان با نوسانات سیاسی که در ولایت خواف وجود داشته ، شخصیت های علمی، مذهبی و سیاسی نامداری از ایـن ولایت برخاسته اند چنان که اغلب مورخان از جمله اسفزاری مؤلف روضات الجنات فی اوصاف مدینه الهرات در قرن نهم هجری خواف را چنین معرفی کرده : « خاک پای آن همیشه منشأ سلاتین عالیقدر و علما و مشایخ منشرح الصدر و اعاظم وزرا و اکابر ملوک وامرا بوده و هست، گویی آیین فصاحت و قوانین بلاغت از آن موضع شریفه اشتهار و انتشار یافته» ولایت زوزن را هم که فعلاً یکی از بخش های تابعه خـواف می باشد به جهت داشتن دانشمندان و علمای زیاد، بصرة خراسان می گفته اند. همچنین علی بن حسن باخرزی دانشمند قرن پنجم هجری نوشته است که: « زوزن به آسیابی می ماند که بر مدار دانش بچرخد»
در بعد دانش و فضیلت و دانشمندان خوافی توانائیهایی خاص داشته اند و سالها در دانشگــاه های بغـداد، دمـشق، هرات و نـیشـابور و سمـرقنـد و بخـارا تـدریس می کرده اند که به چند تن از این بزرگان اشاره می شود.( زنگنه ، 1382 )
حسین زوزنی
قاضی الامام ابوعبدالله حسین بن احمد زوزنی از علما و پیشوایان نحو و لغت و علوم عربیه در قرن پنجم هجری است. از وی شرح احوال دقیقی در دست نیست و فقط تاریخ مرگش را سال 486 هجری قمری ذکر کرده اند. او نخستین کسی است که مصادر زبان عرب را به نام «کتاب المصادر» نوشته و در اختیار اهل ادب قرار داده است.(زنگنه ، 1382 )
عبدالکافی زوزنی
از دانشمندان و فضلای بزرگ قرن پنجم هجری است که مراتب فضل و بزرگواری وی در تاریخ یمینی به تفصیل آمده است. سلطان محمود غزنوی او را به سمت معلمی فرزندانش برگزیده بود. وی نیز در تعلیم و تربیت آنها به طریق لازم همت گماشت و آنان را از درد دل محرومان و ضعفا آگاه می نمود.(زنگنه 1382)
خواجه وقوف سیجاوندی
مجدالدین احمدبن بدیل سیجاوندی معروف به خواجه وقوف از مفسرین و دانشمندان قرن ششم هجری است که محمد عومی صاحب لباب الباب او را امام کبیر و سلطان جهان علم و بیان و مالک همه فضایل و نیز بر ابواب علم، سرور و بر اصحاب دل، برتر دانسته است.
وی نخستین کسی است که نشانه های هفتگانه قرآن را به هفت گونه وقف بکار برده است و از این رو این نشانه ها به نام نشانه های سجاوندی خوانده می شد و به قرآنهایی که این نشانه ها در آن بکار می رود قرآن سجاوندی شده می گویند. و چون سیجاوندی این وقف ها را نوشته به « خواجه وقوف» معروف گردیده است. سال وفاتش 560 هجری قمری نوشته اند. اکنون مزارش در روستای سیجاوند واقع در دهستان بالا خواف (بخش سلامی) مورد احترام و زیارت مردم قرار دارد . (زنگنه ، 1382)
شاهنجان
رکن الدین محمود معروف به شاهنجان از اولیای بزرگوار و از بزرگان مشایخ و اقطاب متوصفه و نیز از پیشتازان و رهبران مسلک عرفان و مشرب فقه قرن ششم هجری است وی از قصبه سنگان خواف بوده و در سال وفات وی بین 593، 597 و 599 اختلاف می باشد. مزارش در دو جا به نام سنگان بالا خواف واقع در رشتخوار و در سنگان پایین خواف واقع در شهرستان خواف مورد احترام و عزت مردم قرار دارد. وجود مرقد وی در سنگان بالا خواف صحیح تر به نظر می رسد.
حافظ ابرو
شهاب الدین عبدالله مشهور به «حافظ ابرو» فرزند لطف الله بن عبدالرشید از مورخان معروف و دانشمند عهد تیموری است که قسمتی از عمر فعال خود را در دوره ی امیرتیمور و پسرش سپری کرده است. و اصلاً از مردم بهدادین خواف است که مورخان او را متولد 763 هجری قمری هرات دانسته اند و غالباً در آن شهـر هم می زیسته است. وی مورد توجه و احترام اهل علم و عرفان بوده و از جمله با پیشوایانی مانند شاه نعمت الله ولی و شاه قاسم انوار معاصرت و معاشرت داشته است.
در تاریخ نویسی شیوة امانتداری را پیش از هر مورخی رعایت می کرد و مطالب را نیز به آزادی و آزادگی می نوشت که آنرا امام تاریخ نگاران عصر خود می دانند.
در سال 834 هجری قمری در زنجان درگذشت و بعدها جنازة خشکش را به خواف منتقل کردند و اکنون مزارش مورد احترام و زیارت مردم قرار دارد.
ابوالمظفر خوافی
احمد بن محمد بن مظفر خوافی معروف به «خوافی» از دانشمندان و فقهای شافعی مذهب سده پنجم هجری است که سالها منصب قضاوت توس را داشته و جزء سرامدان عصرش بوده است که او را « امام العالم» می گفتند.
قزوینی در آثار البلاد به سال 674 هجری قمری درباره ی او چنین نوشته است « امام ابوالمظفر که او را خوافی گویند از خواف است در هر علمی سررشته داشت و بویژه در علم جدال و کلام سرآمد بوده و از شاگردان ممتاز امام الحرمین محسوب می شده و امام او را همنشین خود کرده بود.»
مولانا نظام الدین مابیژنابادی (مژن آبادی)
مولانا نظام الدین مابیژنابادی معروف به « پیر تسلیم» و ملقب به مولانا الاعظم و امام المعظم از ائمه و پیشوایان اهل یقین و حامیان دین مبین اسلام بوده است. وی در هرات به امامت و پیشوای دینی اشتغال داشت. وفات وی در سال 737 هجری قمری رخ داده است درباره ی شخصیت علمی ونیز زهد وتقوای او سخنان فراوان گفته اند.
شیخ زین الدین ابوبکر خوافی
محمدبن محمدبن علی مکنی به ابوبکر و ملقب به زین الدین از بزرگان مشایخ اسلام بوده که با روایت اسفزاری آوازه ی هدایت و افاضت او در همه ی روی زمین سائر و منتشر گشته وحدود سی هزار شاگرد از پرتو کمالات او استفاده می کرده اند. او یکی از سه تن عارفان برجسته ی دوره ی تیموریان در هرات بوده که مریدان بسیاری داشته و نزد امرای تیموری مقرب بوده است. وی مدت کوتاهی در زادگاهش برآباد خواف سکونت داشته سپس برای تحصیل به بغداد و مصر سفر کرده و در تبریز به تدریس مشغول شد و به هرات مهاجرت کرده و در دارالسلطنه هرات در سجاده ی تقوا به ارشاد و راهنمایی اهل دل مشغول بوده و از شهرت علمی و عرفانی فوق العاده ای برخوردار بوده است.
سرانجام در شب یکشنبه دوم شوال سال 838 هجری قمری در سن 80 سالگی به سبب مبتلا به طاعون در هرات درگذشت.
فصیح الدین لاژی
فصیح الدین لاژی معروف به فصیح خوافی از عرفای قرن نهم در لاژ (لاج ) بوده است. او را مولانای اعظم گویند و با خواجه پیر احمد خوافی مکاتبات و مصاحبات داشته است. (احراری ،1384 )
مجد خوافی
از عرفای قرن هشتم که کتاب روضه ی خلد را در معارضه با گلستان سعدی نوشته است. تولد او بین 675 تا 680 است. ایشان انگیزه ی خود را از تألیف روضه ی خلد تقلید از گلستان سعدی عنوان کرد. (احراری ، 1384)
مشاهیر خواف در دیار هند
بزرگان و دانشمندان خوافی علاوه بر اینکه در هزاره ی اخیر در اداره امور مملکت سهم بسزایی داشته اند عده ای نیز از آنان اعم از دانشمند، نویسنده، شاعر سیاستمدار، وزیر وسردار نظامی از دایـره ی مــرز ایــران پا را فراتر گذاشتـه ودر سده های دهم و یازدهم و دوازدهم هجری قسمتی از اداره ی هندوستان را وجهه ی همت قرار دادند. این بزرگان هر کدام در رشته دانش خود نام و خدمات ایشان در کتب هند و پاکستان بخوبی یاد گردیده و تألیفات آنان زینت بخش کتابخانه های آن دو کشور می باشد. ( زنگنه ، 1382)
مولانا شمس الدین مطهری
مولانا خواجه شمس الدین مطهری فرزند مرحوم خواجه محمدرضا در سال 1282 هجری شمسی در قریه ی تیزاب میان خواف متولد شدند. در دوران کودکی فراگیری علم و دانش و تعلیم قرآن و کتب فارسی و دیوان حافظ و نصاب را در تیزاب تحت نظر برادر خود مرحوم حاج خواجه نظام الدین مطهری و سایر علمای آن زمان شروع نمودند. بعد از پایان کتب مقدماتی در سال 1307 هجری شمسی عازم هرات شده و از محضر اساتید بزرگ و مشهور هرات علوم متداوله صرف و نحو، فقه، تفسیر، حدیث، معانی، بیان و تصوف و عرفان را فرا گرفتند.
در شهریور 1312 هجری شمسی عازم هندوستان شدند و تا سال 1323 به تکمیل علومی چون منطق، فلسفه، عقاید و ... از محضر عالمانه آن دیار کسب فیض کامل کرده و فارغ التحصیل گردیدند و در سال 1325 به زادگاه خود تیزاب مراجعه کردند. عده ای از متعهدین شهر خواف و روحانیون به همراهی مرحوم حاج خواجه محی الدین احراری به تیزاب رفته و از ایشان خواستند تا در روی خواف ساکن شده و به تدریس و ارشاد معلمین بپردازند که بعد از ورود به شهر خواف ابتدا در محل مسجد جامع مشغول به تدریس شده و سپس در سال 1340 مدرسه ی علوم دینی که جنب مسجد سرده (مسجد بلال) ساخته بودند، منتقل و سرانجام در سال 1358 در ساختمان فعلی حوزه که در میلان پیراحمد واقع است به تدریس طلاب مشغول گردیدند.
تا سال 1369 مسئولیت سیاسی و مذهبی و اجتماعی مردم منطقه را به عهده داشتند. مرحوم مولانا در یازدهم تیر 1369 روز عید قربان در بیمارستان قائم مشهد دار فانی را وداع گفته و بعد از انتقال به خواف در جوار حاج پیر احمد خوافی دفن گردیدند. خداوند بر ایشان وهمه ی علمای اسلام رحمت کند.(احراری ، 1384 )